فرشته آسمونی ما ، كيانوشفرشته آسمونی ما ، كيانوش، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 27 روز سن داره

دو پرنس کلبه ما

بدون عنوان

            سلام سلامممممممممممم گل های مامان ؛ غنچه مامان کیارش؛ نفس مامان کیانوش ببخشید که دیر اومدم کیارش جونم ... امروز که دارم اینا رو می نویسم گل مامان 2 ماه و 8 روزشه....وقتی 20 روزش بود ختنه شد به سلامتی اما حتی 1 دقیقه هم گریه نکرد ...حالا یا دست دکترش طلا بوده یا پسر ما خیلی قوی و صبوره نمی دونیم ... خیلی وقته که پسر کوچولوی ما بهمون می خنده اما اولین خنده با صدای بلندش رو وقتی 56 روزش بود تحویلمون داد ... مادر فداش چند روز پیش هم که رفتیم واکسن 2 ماهگی گل پسری رو زدیم و با تجربه ای که از داداش کیانوش داشتیم منتظر جیغهای بنفش بودیم که بازم کیارش مامان سنگ تموم گذاشت و کلی آق...
8 خرداد 1393

پسر مهربون من...

کیانوشم ، گل مادر... اگر این مدت یه کم بهت سخت گذشت  مامان رو ببخش ... اگر تو این چند ماه خیلی وقتها پیش اومد که دوست داشتی بغلت کنم و مثل قبل با هم برقصیم و نمیشد مامان رو ببخش ...اگر دوست داشتی با مامان کشتی بگیری و نمیشد مامان رو ببخش ... به خاطر اون روزی که تو خیابون خسته شده بودی و گفتی مامان بغلم کن ولی من به خاطر شرایطم نتونستم و تو با اون پاهای کوچولو و خسته تا خونه پیاده اومدی مامانو ببخش   ... به خاطر اون روزهایی  که هر چند از سر اجبار تو رو سپردم به  دیگران و حالا می بینم چقدرررر لاغر شدی مامان رو ببخش ... باید ازت  تشکر کنم  مامانی ... به خاطر اون دل مهربونت که تا مامان دست به کمر میشه می پرسی کمرت درد گرفت مامان؟!.. بعد بد...
10 ارديبهشت 1393

بدون عنوان

تو بخواب...   من تمام شبهای با تو بودن را بیدار می مانم....    هر شب هزاران بوسه نذرت کرده ام...!   من می بوسمت...   خدا می شمارد ...   یک ... دو ... سه     لالایی کن بخواب خوابت قشنگه گل مهتاب شبا هزار تا رنگه یه وقت بیدار نشی از خواب قصه یه وقت پا نذاری تو شهر غصه لالایی کن مامان چشماش بیداره مثل هرشب لولو پشت دیواره   ...
6 آذر 1392

و من به روزهای مادرانه دوباره سلام می کنم

  روزی که اون دو تا خط ارغوانی رو روی بی‌بی‌چک دیدم به تپش قلب افتادم و بهت زده شدم...یه کم که گذشت فهمیدم فرزند دوم به همون زیبایی فرزند اول دوست داشتنی و خواستنیه مخصوصا اگه این یکی هم یه شازده پسر کوچولو باشه. راستش، همیشه در این مورد شک داشتم و نگران بودم که برای کوچولوی دومم اون ذوق و هیجان قبلی رو نداشته باشم . اما اشتباه می‌کردم. حالا من مثل مادرهای باتجربه دیگر می‌دانم که دردهای مبهم و تنگی نفس و خستگی اعجاب‌انگیز و خواب‌آلودگی مضحک طبیعی است، و مثل مادرهای جوان و تازه‌کار، هنوز از دیدن پسرک کوچولوم تو صفحه مانیتور سونوگرافی ذوق می‌کنم و گوشه چشمم خیس میشه...چه ق...
17 آبان 1392

بدون عنوان

   گل من ، کودکم ... امروز از عمق وجود خود خدایم راصدا کردم، نمیدانم چه میخواهی... ولی امروز…برای تو، برای رفع غمهایت، برای قلب زیبایت ، برای آرزوهای فردایت، به درگاهش دعا کردم... ومیدانم خدا از آرزوهایت خبردارد،  یقین دارم دعاهایم اثر دارد .... ...
25 مرداد 1392

پسرم 2 ساله شده...

       تولدت مبارک پسر قشنگم  ... می دونی مامانی تولد تو برای من خاص ترین روز زندگیم بود و اینکه هنوز کنارتم برام مثل یه معجزه می مونه ... تو تنها کسی هستی که سالروز تولدت اینقدر منو بیتاب میکنه و بی صبرانه منتظر اومدنشم....   روزهایت شاد شاد ، آسمانت بی غبار،  سهم چشمانت بهار، قلبت از هر غصه دور ، بزم عشقت پر سرور،  بخت و تقدیرت قشنگ ، عمر شیرینت بلند،  سرنوشتت تابناک  ،  جسم و روحت پاک پاک .     تولدت مبارک پسر مهربونم... الهی که هزار سال زنده باشی گل مادر خیلی زود با ع...
9 مرداد 1392

بدون عنوان

و طلوع / وسحر / وفروغ / واثر /...  و چراغ شب یلدای کسی باش گلم/... وبهار / ونسیم / ونگار / وندیم / ... ودلارام و تسلای کسی باش گلم/...  ابر شو باران باش / برف کوهستان باش /...  یاری پنهان باش گلم/... زندگی دریاییست / پر تلاطم / پر موج / گاه موجی آرام / گاه موجی در اوج/... زورق وساحل دریای کسی باش گلم/... نفسی .../مسیحای کسی.../ چشمه ی جاری صحرای کسی باش گلم/... ...
2 مرداد 1392

بدون عنوان

  عزیز دردونه مامان فقط چند روز تا تولد 2 سالگیت مونده .... چقدررررررر زود گذشت مامانی ...شاید آسون نبود ولی شیرین بود ... الان که به خودم نگاه می کنم می بینم تو این دنیا هیچ چیزی به اندازه صدای قشنگ خنده هات وقتی من قلقلکت می دم و تو از ته دل بلند بلند می خندی و ریسه میری منو خوشحال نمی کنه...  این روزها من و تو بیشتر وقتمون رو به بازی با هم می گذرونیم .... گاهی باهم می ریم قدم می زنیم یا خرید می کنیم یا پارک می ریم .... با هم کارتون نگاه می کنیم ... شعر می خونیم و دیوونه بازی درمیاریم... تا 10  می شمریم ، 9 تاشو یواش میگیم بعد لپهامونو می چسبونیم به هم و داد می زنیم 10 و برای خودمون دست می زنیم ... د...
5 تير 1392