عسل خان چی کار می کنه؟؟!!!...چی دوست داره ؟!!!... چی دوست نداره؟!!!
پسر قشنگ ما هنوز یک هفته مونده تا 11 ماهش تموم بشه ...
کارهایی که انجام میده!!!
3 تا کلمه رو مطمئنیم که با درک کامل معنیشون میگه ... ماما ، بابا ، دد
همچنان دوست داره هر چیزی رو بذاره تو دهنش...
این روزها عسل خان از هر جایی می گیره و بلند میشه از گوشه مبل و صندلی و میز گرفته تا گوشه دامن مامانی ... حتی دیگه می تونه این کار رو با یه دست هم انجام بده .... توی چهار دست و پا رفتن هم که دیگه فشنگ به گرد پاش نمی رسه ...
دوست داره هر جایی رو که دلش خواست از دست و پا و صورت مامان و بابا گاز بگیره ... به جون خودم خیلی درد داره ...
کشوی کابینتها رو می کشه بیرون و هر چی اون تو ببینه می ریزه بیرون بعد دم کنی های مامانی رو برمی داره و می ذاره زمین و دستش رو می زاره روش ، زانوهاش رو از زمین بلند می کنه و خودش رو با پاهاش به جلو سر می ده و کلی کیف می کنه ...
در ما شین لباسشویی رو اگه قفل نباشه باز می کنه و سرش رو می بره توش ، بعد یه سوراخهایی اون تو می بینه و برای اینکه ازشون سر در بیاره دستهاشم به زوراون تو جا می کنه و همین میشه که یه وقتهایی گیر می افته و مامانی باید نجاتش بده ...
می ره کنار در تراس می شینه و می کوبه به شیشه در ، اگه یه جوجویی توی آسمون یا توی تراس ببینه کلی هیجانی میشه ...
وقتی اسم بابایی میاد میره سمت در ورودی و روبروش می شینه... بچم فکر می کنه الانه که بابایی در رو باز کنه و بیاد تو ...
عاششششششششق ددر رفتنه و همیشه آماده است تا پرواز کنه بره تو بغل هر کسی که داره از در میره بیرون ...
دوست داره یک ساعت بغلش کنم و کنار پنجره بایستم تا قشنگ بیرون رو نگاه کنه یا جلوی آیفون تصویری بگیرمش و اون یک ساعت گوشی رو به در و دیوار و سر و صورت من بکوبه و اد دد کنه ...
دوست داره بره بشینه پایین در اتاقها یا کمد دیواری ها و هی اونها رو باز و بسته کنه ...
دکمه روی جوجوی قرمز بونکر و ماشین زردش رو می زنه و صدای آهنگش رو در میاره...
وقتی مادر جون با موبایلش براش آهنگ میزاره دکمه تکرارش رو خودش می زنه ...
دوست داره لباسها رو از توی کشوها یا طبقه پایین کمد دیواری یا حتی ساک لباس خودش بریزه بیرون و ذوق کنه ...
اگه از پشت کامپیوتر یا تلوزیون یا هر جای دیگه ای یه سیمی آویزون ببینه اونو می کشه و باهاش بازی می کنه ...
با دکمه های هر وسیله برقی یا غیر برقی بازی می کنه مخصوصا اگه یه چراغی هم داشته باشه ...
عاشق طلا است ... وقتی بغل مامان حاجی یا زن عمو ماریا باشه یا مامان بزرگ من فقط با گردن بند و النگوهاشون بازی می کنه ...
دیگه مثل قبل با تلفن حرف نمی زنه ، الان دوست داره تلفن رو بگیره و با دگمه هاش بازی کنه و اگه حواسمون بهش نباشه یه شماره هم می گیره ...
دوست داره وقتی سوار ماشین میشه جلو روی پای مامانی بشینه و بعد از چند دقیقه از دست بابایی بگیره و از سر و کول ما بره بالا یا اینکه تا کف پاهاش دولا شه و با دنده وترمز دستی و سوییچ ماشین بازی کنه و آتیش بسوزونه ...
عاشق لب تاب و گوشیه باباییه ولی نمی دونم چرا گوشیه منو فقط برای گاز زدن و پرت کردن می خواهد فکر کنم فهمیده گوشیه بابایی باکلاس تره آخه اون یه اپل جینگیل داره و من بیچاره یه سامسونگ طفلکی...
دوست داره هر روز بره پیش پدر جون و پیتیکو پیتیکو بازی کنه ....
دوست داره کسی کاری به کارش نداشته باشه و همه دستمالها رو از توی جعبه در بیاره و ریز ریز کنه ...
وقتی مامانی سرش رو ماساژ میده کلی کیف می کنه ...
حالا کارهایی که عسل خان دوست نداره !!!!!
دوست نداره تا یه کشتی جانانه با مامانی نگرفته پوشک بشه ...
وقتی با مامانی تنهاست دوست نداره حتی یک لحظه ازش دور شه ...
دوست نداره توی صندلی ماشینش بشینه ...
دوست نداره قطره ویتامین و آهنش رو بخوره ...
دوست نداره کسی دست به مماخش بزنه ...
دوست نداره لالا کنه ...
دوست نداره سرش رو ببریم زیر دوش حمام ...
دوست نداره کفش پاش باشه ...
...فعلا دیگه چیزی یادم نمیاد ... پس تا پست بعدی بای بای ...