مهمونی فرشته ها...
دیروز چند تا فرشته ناز نازی مهمون فرشته خونه ما بودن و کیانوش و مامان و باباش رو خیلی خیلی خیلی خوشحال کردن... البته بابایی بیچاره رو که فرستاده بودیم دنبال نخود سیاه...
فرشته ها با هم دوست شدن... با هم بازی کردن... به هم اسباب بازی تعارف کردن ... با هم غذا خوردن ... به همدیگه لبخند زدن و یه وقتهایی هم با هم زدن زیر گریه ...کلی هم از سر و کول هم بالا رفتن....
خلاصه وقایع مهمونی دیروز این طور بود که کیانوش ما انگشتشو تو چشم و چال نی نی ها کرد... ریحانه عسلی موی کیانوش ما رو شونه کرد ... ... شهداد جیگر خاله خیلی شیک و لبخند به لب گیسو جون خاله رو نیشگون گرفت بعدشم چند قدم راه رفت و دل همو رو برد تازه اینم بگم که فقط با اجازه مامانش گوجه سبز خورد (نازی خاله چقدر جیگری تو) ..گیسو جونم پستونک پرهام رو به زور کرد تو دهن ریحانه ...ریحانه عسلی بالش هومهر مهربون رو برداشت و اشک هومهر خاله در اومد ...پرهام جوجوی خاله هم یه کوچولو از صدای میکسر ترسید و گریه کرد ( الهی بمیرم ) ... یاسمین خوشگله هم که یه پارچه خانووووووم و عاشق تماشای نی نی ها... یه تربچه داشتیم به اسم شهراد که گوگولیه خودمه .... یه گردو هم داشتیم به اسم شهبد طلا که اولش گرمازده شده بود و گریه می کرد ولی بعدش کلی لالا کرد .. اینقدر ناااااز لالا کرده بود اگه می دیدین!!!!...شیطون بلاشون هم همین عسل خان خودمون بود...از دیدن دوستهای جدیدش کلی خوشحال بود و کلی هم آتیش سوزوند ...تازه 3 تا نی نی فندقی هم داشتیم که تو دل مامان هاشون بودن ولی از همون جا توی مهمونی فرشته ها شرکت کردن خیلی هم لطف کردن و با چند تا لگد جانانه حضور خودشون رو رسما اعلام نمودن.
... خاله قربون همتون بشه ....
2 تا خاله مهربون هم اومده بودن پیشمون که هنوز نی نی ندارن ولی از خدای بزرگ می خواهیم هر چی زودتر فرشته های کوچولوی اونا رو هم براشون از آسمون بفرسته ...آمین
اینم عکس عسل خان ما بسیار خوشحال در جمع دوستای تازه ...بچم کلی با نی نی ها گرم گرفته بود.
لطفا برای دیدن عکس فرشته ها تشریف بیارین ادامه مطلب...
این شهبد طلای خاله است ... فرشته ژیلا جونم
تا حالا شده عاشق گریه کردن یه نی نی بشین؟؟؟!!!!!! ... من عاشق گریه این فسقلی هستم ولی دوست ندارم اشکشو ببینماااااااااااااا
این هومهر مهربونه ... فرشته هدیه جونم
هومهر جونم از راه دوری اومده بود... مرسی خاله که اومدی
این ریحانه عسلی خاله است ... فرشته سمیه جونم
فداش بشم به خاطر بستنی خوردن صداش گرفته بود
این پرهام جوجوی خاله است... فرشته سحرناز جونم
پرهام می تونه راه بره کلی بزرگ شده برای خودش ... چقدر باورش برام سخته که این فسقلی ها این قدر زود بزرگ می شن...
اینم تربچه خاله ... شهراد عزیزم ... فرشته ستاره جونم
کاش می شد از مامانش بگیرمش و پسش ندم
اینم یاسمین قشنگم... فرشته مرضیه جونم
خودش خیلی قشنگ تر از عکسشه هاااااا
گیسو ی ناز خاله ... فرشته سما جونم
عاشق لپهاشم
و اینک فرشته جیگر خاله شهداد خان... فرشته سفانه جونم
فقط بگم که عشقمه....جیگرمه... عسلمه
عکس نی نی ها رو به ترتیب اومدنشون گذاشتم تا اونجایی که یادم بود... فکر بد نکنینااااااااااااااااا
از همه دوستای گلم که با اومدنشون به خونه کوچیک ما دلمونو شاد کردن خیلی ممنونم از ژیلا ، هدیه ، سمیه ، سحرناز ، دردونه ، سفانه ، فرناز ، فرنوش ، مرضیه، سما ، مریم، مرمر و ستاره عزیزم ...ممنونم که فرشته های نازتونو آوردین پیشمون ... شرمنده شدم که میزبان خوبی نبودم ... یعنی این مهمون داری منو باید تو تاریخ بنویسن....ببخشید دیگه شلوغ پلوغ شد من هنگیدم.... جای بقیه دوستای عزیزم هم خالی بود مخصوصا سپیده و آیرین جونم که خیلی دلم می خواست باشن ... خیلی دوستتون دارم آخه شما بودین که روزهای سخت بارداریم رو برام شیرین کردین... شماها بودین که قوت قلبم می شدین ...دیگه بقیه اش رو نمی گم چون فیلم هندی میشه و اشک هممون در میاد....