سفر به شمال
سلام پسر قشنگم...
عزیز دلم بالاخره طلسم شکسته شد و ما تونستیم بریم شمال.... واااااااای که من چقدر دلم لک زده بود برای هوای شمال و بوی هیزمش ..... اما راستش سفر راحتی نبود چون شما در تمام طول مسیر حتی 1 دقیقه هم توی صندلی ماشینت نموندی و از اول تا آخر از سر و کول مامانی بالا رفتی و نارنجستان هم جا نداشت و مجبور شدیم بریم هتل صدف ...به هر حال با همه سختی هاش این سفر برای من شیرین بود ، شاید شیرین تر از هر سفری که تا حالا داشتم.... چون هم اولین سفر 3 نفره ما بود و هم بابایی منو با یه کیک خوشگل و یه هدیه فوق العاده برای تولد 30 سالگیم غافلگیر کرد . هدیه تولد امسال من واقعا برام یه سورپرایز بود.....
توی این سفر عزیز دلم برای اولین بار دریا رو دید و تو دریا آب تنی کرد ولی نمی دونم چرا خوشش نیومدو زود اومد پیش مامانی، فکر کنم چون آب سرد بود ... تله کابین سوار شد و جنگل رو دید و از همه مهمتر اینکه اکبر جوجه خورد و کلی هم خوشش اومد و ثابت کرد که پسر مامان و باباشه....
و اما عکســـــــــها.....
لطفا برای دیدن بقیه عکسهای عسل خان تشریف بیارین ادامه مطلب...
وقتی وارد هتل شدیم عشق مامان قبل از هر کاری همه جا و همه چیز رو بررسی کرد...
سنگهای این ستون برات خیلی جالب بود مامانی ...
بالاخره این قسمت رو پسندید... چه خوش سلیقه هم هست بچم... ویو دریااااااا....
روز دوم با بابایی رفتیم دریا تا جیگر من آب بازی کنه .....ولی خوشت نیومد... چرا آخه؟؟!!!...
قربون اون چشمات ....چرا بغض کردی آخه مادر؟؟؟؟!!!!!
خوب بیا بیرون ....
این شد که اومدی پیش مامان و بابایی تنها رفت آب تنی ... ما هم کلی با هم بازی کردیم و به به های خوشمزه خوردیم و من با خودم فکر می کردم که تو کی اینقدر بزرگ می شی که بشینیم با هم یه دل سیر زغال لخته بخوریم؟!!!!!!!!
حالا اخماشو نگاه کنین... بچم دیگه به آب نگاه نمی کرد...
پسر مامان خسته از کلی گشت و گذار ولی فراری از پوشیدن لباس....
3 ساعت بعد ... پسر مامان همچنان فراری از پوشیدن لباس...
وقتی تله کابین سوار شدیم فقط این جوری نگاه کردی....
بعدم اینجوری....
انگار 100 بار تا حالا سوار شدی ...ای ناقلا...
ولی اون بالا کلی هیجان نشون دادی و برای خودت بازی کردی و قدم زدی و کیف کردی ....
بعد هم موقع ناهار کلی آتیش سوزوندی و برای مردم دست تکون دادی و دوست پیدا کردی .
اینم عکس کیک تولد مامان که بابایی زحمت کشیده بود... خیلی خوشحالم کرد.
ببخشید خیلی از عکسها رو نشد که بزارم....
تا پست بعدی