فرشته آسمونی ما ، كيانوشفرشته آسمونی ما ، كيانوش، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 10 روز سن داره

دو پرنس کلبه ما

بدون عنوان

1391/9/2 16:09
نویسنده : مامان سارا
289 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیز دل مامان...

 

این چند روز خیلی سرمون شلوغ بود... بابایی دوباره رفت آلمان ،  من و قند عسل هم بساطمون رو جمع کردیم رفتیم خونه مادر جون تا جیگر مامان کمتر غصه بخوره.... اما با این حال طبق معمول همه اون وقتهایی که بابایی از ما دوره پسر مامان کلی تو دلش غصه می خوره و خیلی سخت می شه اون خنده خوشگلش رو دید .....niniweblog.com

روز اول رفتیم خونه خاله مامانی و عسل خان کلی با عمو اسماعیل بازی کرد ، روز بعدش رفتیم خونه خاله مهسا و جیگر مامان کلی آتیش سوزوند و یه روز هم با پدر جون رفتیم گردش و کلی به جیگر مامان خوش گذشت... خلاصه که این جور وقتها کل فامیل بسیج می شن و هر جور هنر و شیرین کاری رو که بلدن به کار می برن و با فسقل خان ما بازی می کنن ...این هنر نماییها شامل :

 

 پایکوبیniniweblog.com از سر و کول هم بالا رفتن niniweblog.com 

خواندن شعر و آواز  niniweblog.comگردش و ماشینسواری niniweblog.com

سواری دادنniniweblog.com 

و انواع هنرهای دیگه جهت خشنود کردن عسل خان می باشد.... niniweblog.com

بلکه یه لبخند قشنگ گوشه لب عشق مامان بشینه....

 

اون شبی هم که بابایی قرار بود بیاد به زور آب بازی قند عسل مامان بیدار مونده بود تا بابایی رو ببینه ولی وقتی بابایی رو دید بهش اخم کرد .... و مثل همیشه تا 5 دقیقه به نشانه اعتراض باهاش قهر بود ... اما بعد از 5 دقیق پرید بغلش و تا 24 ساعت چسبید بهش .... niniweblog.com... دقیقا همون جوری که یه بچه کوالا به درخت می چسبه....

همیشه وقتی بابایی از سفر میاد همین مراسم رو داریم... اول عسل خان با بابایی قهره ... بعد بابایی کلی نازشو می کشه و سوغاتی هاش رو بهش نشون می ده و عسل خان زیر چشمی به بابایی نگاه می کنه ولی همچنان هی ناز می کنه ، بعد یهو  آشتی می کنه و می چسبه به بابایی و این چسبیدن آنچنان چسبیدنیه که بابایی بیچاره حتی جرات نداره بره دستشوییniniweblog.com، تا 48 ساعت آینده هم از ترس اینکه بابایی دوباره ازش دور نشه همه جا مثل سایه دنبالش میره و به محض اینکه بابایی نزدیک در خروجی بشه صدای اعتراض عسل خان ما بلند میشه.... اون هم چه اعتراضی.....

اینم  2 تا عکس از عسل خان غمگین و اخمو وقتی بابایی سفر بود ...

 

قربون اون قد و بالات ....اخماتو وا کن مامانی ... بابا جون هر کار می کنه به خاطر آینده پسر قشنگشه...niniweblog.com

 

چند روز آینده هم سرمون خیلی شلوغه... تاسوعا و عاشورا در پیشه ... هم مادر جون و هم بابایی کلی نذر دارن که امیدواریم خدا ازشون قبول کنه ... جیگر مامان هم باید لباس سقایی خوشگلش رو بپوشه و بره هیئت امام حسین ... به خاطر همین فعلا نمی تونم بیشتر بنویسم ...اما به زودی میام از شیرین زبونیهات می گم که دل همه رو برده .niniweblog.com

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (3)

خاله مهسا
6 آذر 91 6:13
سارای
6 آذر 91 16:01
ای جووووووووونم
عاشق اخمش شدم
بوووووووووووووووووووووووووووووووس


لطف داری خاله جونممممم
ثمین
6 آذر 91 16:13
سلام گلم!
وبلاگتون رو لینک روزانه کردم تا بتونم بیشتر بهتون سر بزنم!



لطف کردی عزیزم ... منم حتما شما رو لینک می کنم...