بدون عنوان
چند وقت پیش نمایشگاه لوازم یدکی ماشین بود و شرکت بابایی هم اونجا یه غرفه خوشگل داشت ....
عسل خان هم رفت که به بابا جونش سر بزنه ... فقط یه کوچولو آتیش سوزوند... یه کوچولو کل نمایشگاه رو زیر و رو کرد ... یه کوچولو هم با عرض شرمندگی فراوان غرفه های بقیه رو زیر و رو کرد .... طفلی خانوم شکوری منشی باباجون که از اول تا آخر دنبال عسل خان ما دوید و از نفس افتاد...
کلی هم از آقایون و خانومهای خارجی شکلات و چیزهای خوشمزه گرفت و به ما نداد ... خارجی های محترم هم یه عالمه با پسر جنتلمن مامان عکس گرفتن و هی لپش رو کشیدن و با خودشون یه چیزایی خارجکی گفتن که کلا ما نفهمیدیم چی بود...ولی یه چیزایی مثل آخییییییی ...چقدر شیطونه... نازی چقدر بامزه است ... این کوچولو رو ببین و از این حرفها بود انگار.
اینم چند تا عکس که گزارشمون تصویری باشه .
بابا جون و عسل خان و یه مامان سانسور شده !
عسل خان روبروی غرفه شرکت بابایی
ما همین جا پشت همین تریبون از همه اونهایی که فسقلی ما غرفه با کلاس و نازنینشون رو به هم ریخت پوزش می طلبیم ...