فرشته مهربون من
خیلی خوش اخلاقی مامانی ....
هر جا می ریم با همه مهربونی اینقدر که همه می گن چه پسر خوش اخلاقی داری ...چنان ابراز احساساتی به پدر جون و مادر جون می کنی که نگووووووووو... آخه تو اونجا خیلی عزیزی خودتم اینو فهمیدی ... پدر جون همش باهات بازی می کنه ؛ از اون بازیهایی که تو دوست داری ... همون پخ پخ و پوف پوف و بالا پایین انداختن و پیتیکو پیتیکو کردن و قلقلک بازی و تاب بازی از اون بوسهای گنده و صدا دار و کلی بازیهای دیگه که خوشت میاد ... یکی دو بار هم که سیستم کامپیوتر مادر جون رو زدی از اساس نابود کردی آخه عاشق بازی با کامپیوتری ، از کیبورد و موس و مانیتور دل نمیکنی گلم ... مادر جونم میگه بزار بچم راحت باشه یعنی راحت بزنه داغون کنه ... تازه خودش هم همراهیت می کنه..هههههههه
خاله مهسا رو هم دوست داری ولی طفلکی از وقتی از کربلا برگشته مریض شده و به خاطر اینکه خدای نکردی تو مریض نشی فعلا نمیاد پیشت .... خاله نیلوفر رو که همیشه میاد پیشت و کلی باهات بازی می کنه خیلی دوست داری ... تازگی با خاله یاسمن هم رفیق شدی آخه چند وقته دانشگاهش رو منتقل کرده تهران و بیشتر اومده پیشت تو هم خیلی باهاش دوست شدی ... بغل خاله و دایی و زن دایی و مامان بزرگ مامانی هم می ری ... با پویا خیلی جور شدی ... عمو اسماعیل مامانی رو اوایل تا می دیدی می زدی زیر گریه اما تازگی با اون هم جور شدی و باهاش بازی می کنی ...
بین اقوام بابایی بابابزگ رو از همه بیشتر دوست داری حتی یه وقتها با نگاه و ای ای کردن صداش می کنی که بیاد و بغلت کنه قربونت برم .... بابابزرگ هم تو رو دوست داره مامانی ، اگه کم بغلت می کنه برای اینه که دستش خیلی درد می کنه عزیز دلم آخه چند وقت پیش یه سکته کوچولو داشت که خدا رو هزار مرتبه شکر به خیر گذشت ... زیاد بغل مامان بزرگ طاقت نمیاری ، همش می خواهی روسری رو از سرش برداری ، بعضی اوقات هم با گلهای دامنش بازی می کنی یا می چسبی به النگوهاش ههههههه...
مهسا و پارسا رو هم خیلی دوست داری و کلی باهاشون سرگرم میشی . بغل عموها و زن عموها هم می ری ... اما جالبه با اینکه عمه فاطمه رو زیاد ندیدی اما اون 2 باری هم که دیدیش راحت رفتی بغلش و اصلا غریبی نکردی ... شنیدی می گن دل به دل راه داره ... آخه من می دونم که عمه فاطمه خیلی دوستت داره و انگار تو هم دوستش داری ...