بدون عنوان
سلام قند عسلم ... اول از همه...
١١ ماهگیت مبارک فرشته آسمونی من...
جیگر مامان دیروز برای اولین بار رفتی سفره حضرت ابوالفضل ... کلی از همکارهای مادر جون هم اونجا بودن ... تو هم با اینکه خیلی خسته بودی و لالا داشتی ولی اصلا اذیت نکردی ...آقااااایی مامانی.... همه هم هی قربون صدقه ات می رفتن هر چند اصلا سر حال نبودی و بیشتر دوست داشتی بغل مادر جون باشی ...یه عالمه به به خوشمزه خوردیو وقتی همه مهمونها رفتن و خودمون موندیم تازه سر حال اومدی و شروع کردی به شیطونی بابایی هم که از راه رسید دیگه گل از گلت شکفت ...همون از دم در طفلی رو مجبور کردی تو رو ببره ددر... اینم 2 تا عکس از دیروز عسل خان، قبل از رفتن مهمونها و اومدن بابایی ... الهی دورت بگردم مادر ببین از بس لالا داری چشمهات قد نقطه شده...
خوشم میاد تو اوج بی حوصلگی هم دست از سر دوربین برنمی داری ...
اینجا هم کیانوش خان رو می بینید در حال تلاش برای گرفتن دوربین از دست مامانی...
قربونت برم مامانی .... بیا گلم دوربین مال خودت ، بغض نکنیا ، می میرم چشمهاتو اشکی ببینم.... اصلا هر چی دارم مال خودت عزیز دلم تو فقط بخند !!!!.
اینم بگم که فردا به امید خدا قراره اولین سفر عمرت رو بری عزیزم.... قراره با همدیگه بریم مشهد آخه من نذر داشتم اولین سفر زندگی گل پسر به مشهد باشه ... به خواست من و بابایی باباحاجی و مامان حاجی هم همراهمون میان ... امیدوارم به هر 5 نفرمون خوش بگذره ... از اونجایی که من سرم بره سوار هواپیمای داخلی نمیشم (جون دووووووست به من می گن) بابایی برامون یه کوپه درجه 1 عالی گرفته و با قطار می ریم ، توی نور گلستان 5 ستاره هم یه آپارتمان شیک و مبله با همه امکانات برامون رزرو کرده ... خوبیش اینه که ماکروفر و ماشین لباسشویی و خلاصه همه چیز داره و یه جورایی از بابات تو خیالمون راحته ..... دوستت دارم عزیزترینم وقتی برگشتیم میام و برات می نویسم چطور گذشت.