بدون عنوان
سلام به همه دوستهای خوبم...
می خواهم عسل خان هم بدونه که اینجا کلی خاله مهربون داره که بهش سر می زنن و دوستش دارن...
از همه خاله های عزیزی که تو این چند روز بعد از واکسن پسر طلا نگران حالش بودن خیلی خیلی ممنونیم ولی باید بگیم که عسل خان ما کلی برای خودش مرد شده و اصلا مامانش رو اذیت نکرده ... بچم اون روز بعد از ظهر وقتی از خواب بیدار شد خواست که بلند شه ولی یهو پاشو گرفت ، نشست و با بغض گفت ماما پاااااااااااا....ماما درررررررد... همین.... بعد هم از شدت درد برای چند ساعت یه گوشه دراز کشیده بود و تکون نمی خورد ولی بمیرم براش که چشمهای قشنگش اشکی بود .... اما همون شب با همه تب و دردی که داشت بلند شد و لنگ لنگون راه رفت .... تنها اتفاق خاصی که افتاد این بود که فردای اون روز نذاشت بابایی بره سر کار.....
اینجوری بود که پرونده واکسن 18 ماهگی عسل خان ما هم بسته شد...
راستش تو این پست می خواهم به وعده ای که به خاله پارمیدای گل دادم عمل کنم و عکس اتاق و بعضی از وسایل کیانوش رو بزارم ولی یاد آور می شم که اولا ما هنوز اینجا موقت ساکنیم و انشالله تا عید میریم خونه خودمون و عسل خان هم میره تو اتاق خود خودش و دوما به دلیل کمبود فضا خیلی از وسائل عسل خان ما همچنان تو انباری مونده به ویژه هدایای زیبای تولد یک سالگیش که انشالله بعدا رونمایی می کنیم ازشون ... نکته بعدی هم اینه که من واقعا یه مادر گرفتار و خسته هستم و این روزها واقعا فرصت عکاسی نداشتم بنابراین عکسهایی که می زارم از تنور در نیومده.... امیدوارم خاله پارمیدای عزیز زیاد بهمون سخت نگیره...
برای دیدن عکسها تشریف بیارین ادامه مطلب...
این ببعی کوچولو مال خاله مهسا بود ولی چون اولین عروسکی بود که عسل خان بهش توجه نشون داد خاله جون هم اونو داد به پسر ما ...
کیانوش و صندلی ماشینش... بعد از کلی غرغر کردن و تلاش ناموفق برای اینکه مامان رو راضی کنه از اون تو بیاد بیرون....
این اولین اسباب بازیه که بابایی برای پسر طلا خریده بود وقتی هنوز قند عسل تو دل مامانی بود...
این عروسکهای موزیکال هم اولین خرید مامانی برای عسل خانه وقتی هنوز تو دلم بود...
بعضی از کتابهایی که عسل خان دوستشون داره...
لوگوها...
این دلقک اسمش می مو است... تقریبا محبوب ترین عروسک پسر مامانه... ولی با این حال بعضی وقتها بد جور با هم دست به یقه می شن.... فکر کنم بیشتر از 3 بار مجبور شدم مماخشو بدوزم ... طفلی !!!!
اینجا عسل خان حدودا 9 ماهشه ...
اینم صندلی غذا و تاپ برقی که اصولا می مو ( اسم دلقک عسل خانه) ازش استفاده می کنه...مامان می خواهد عسل خان بشینه اونجا که به به بخوره ولی عسل خان می مو رو گذاشته اونجا و یه سیب هم گاز زده گذاشته جلوش... حالا من نمی دونم معنی این قیافه مظلومی که برام گرفته چیه .... ؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!
با عرض شرمندگی نشد که از کشوها و کمد لباس در حال انفجار قند عسل عکس بذاریم... اگه می ذاشتیم آبرو برامون نمی موند بس که به هم ریخته و باعث شرمساریه...چون هر چی مامانی مرتبشون می کنه یه عسل خانی این دور و برا هست که به 3 شماره همشو می ریزه به هم و روز از نو روزی از نو.....