بدون عنوان
سلام نفس مادر...
می دونی مامانی وقتی تو شهر آلوده ای مثل تهران زندگی کنی کم پیش میاد بتونی با خیال راحت دست فرشته کوچولوت رو بگیری و بری بیرون برای هواخوری .... اما دیروز بعد از ساعتها بارندگی هوا هم صاف و تمیز بود و هم کمی گرم شده بود...ما هم از این فرصت استفاده کردیم و به اتفاق رفتیم یه گردش دو نفره مامان و پسری ....
عسل خان من عااااااااااااااااشق ددر رفتنه... برای همین تا پامونو از خونه بیرون می زاریم شروع می کنه با صدای بلند آواز خوندن.... آواز خوندن شازده پسر همانا و جلب شدن توجه مردم تو کوچه و خیابون همانا ... واینجوریه که هر 2 قدم یکی میاد و لپ عسل خان رو می کشه..... البته فکر نکنید پسر ما از این کار بدش میاد هااااا.... نه...!!!.... اتفاقا کلی هم استقبال می کنه و حاضره تا به 2 شماره بپره بغل مردم ... کلا بچه مردمداری داریم ما...
اینم روایت تصویری از گردش دیروز ما...
عسل خان جلوی مامان شروع می کنه به دویدن ولی هر بار یه کم که میره جلو می ایسته تا مامان بهش برسه ، یا خودش برمی گرده پیش مامان و دست مامان رو می گیره و چند قدم می ریم و باز دوباره عسل خان تنهایی چند متری بدو بدو می کنه و این داستان معمولا همیشه ادامه داره تا برگردیم خونه مگر اینکه خسته بشه و تو بغل مامان خوابش ببره .....
مامان فدای اون چشمهای خوشحال و اون موهای ژولی پولیت بشه....قول می دم از این به بعد بیشتر با هم بریم گردش عزیزکم...