فرشته آسمونی ما ، كيانوشفرشته آسمونی ما ، كيانوش، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 5 روز سن داره

دو پرنس کلبه ما

پسرم دلش گرفته...

1392/1/29 18:07
نویسنده : مامان سارا
1,507 بازدید
اشتراک گذاری

 

niniweblog.comniniweblog.comسلام نفس مادر..............niniweblog.comniniweblog.com

 

niniweblog.comniniweblog.comniniweblog.com

یه چند روزیه که دوباره بابایی رفته آلمان و مثل همیشه دلمون براش هزار تا تنگ شده .... به رسم همیشه مادر جون اومده پیش نوه از جون عزیزترش و شما این روزها برنامه ویژه داری که شامل 24 ساعت بازی و ددر و مهمونی و خرید تو فرشگاه و چرخ خرید سواری و پارک و بدو بدو و نی نای نای می شه اونم به طور فشرده ... هر چند با مادر جون به قند عسل مامان خیلی خوش می گذره اما چشمهای قشنگش به مامانی می گه که چقدر دلش برای بابا جونش تنگ شده و منتظرشه ، هر بار که زنگ خونمون می خوره عسل مامان جیغ می کشه بابا بابا بابااااااا... بعد می پره بره در رو باز کنه و هر بار که می بینه بابایی نیست کلی دل کوچولوش می گیره با همه اینها فکر کنم دوباره با بابایی قهر کردی عزیز دلم چون وقتی زنگ می زنه و بهت می گم بیا با بابایی حرف بزن گوشی رو با عصبانیت به خودم پس می دی ولی با همه کلی پشت تلفن حال و احوال می کنی  مخصوصا با پدر جون ... امروز هر کاری کردم نیومدی با بابایی حرف بزنی ... ولی بعد که بابایی تلفن رو قطع کرد دیدم رفتی پشت مبل گوشی مامان رو برداشتی می گی الوووو ... الووووووو....بابا... .... باباااااااا.........کوجایی؟؟!!... خو... خو.... باش .... خلاصه که مثلا داشتی با بابایی حرف می زدی ....اشک تو چشمهام جمع شد مامانی ....فدای اون دل تنگ کوچولوت بشمممممممممممم ....

تا اینجا که خونه خودمون بودیم ولی امشب پدر جون داره میاد دنبالمون که بریم اونجا شاید حال و هوامون عوض شه و این چند روزم زودتر بگذره ....خوب این گزارش حال و احوال این روزهای عسل خان مامان بود که هنوز به این دوری ها عادت نکرده و خیلی دلش برای بابای مهربونش تنگ شده .....

راستی یادم رفت بگم این روزها علاقه عجیبی به شعر اتل متل پیدا کردی مامانی ، جوری که دیشب نزدیک 4 صبح از خواب بیدار شدی و به مادر جون می گفتی ات ات (یعنی برام اتل متل بخون).... و اینکه تو همین چند روز کلی پیشرفت  کردی و تا 8 برامون می شمری...niniweblog.com

....حالا می رسیم به عکسهای عزیز دل مامان ....

 

اینم یه عکس داغ داغ از عسل خان ما همین امروز با لباسهای خوشگلی که مادر جون مهربونش براش خریده .... می دونه قراره بره پارک ،خوشحاله بچم می خواهد زودتر مامانی در رو باز کنه بپره بیرون .

یه وقت شهر داری شرمنده این چرک و چولها نشه خدای نکرده..... راضی نیستیم به خدا!!!

 

هر بار باید مطمئن شه این هنوز می چرخه....

 

از پارک که برمی گردیم  یک ساعت هم تو حیاط موش و گربه بازی می کنیم تا بالاخره بتونیم به زور عسل خان رو ببریم بالا....

حاج آقا مسئلتا:niniweblog.com

به نظر شما یه نی نیه 4 وجبی این همه انرژی رو از کجا میاره؟؟!!!! niniweblog.com

یعنی من عاشششششششق این قایم شدنتم مامانیییییی!!!!!... مثلا خودشو استتار کرده بچم که مامان پیداش نکنه ...

niniweblog.com

کیانوش مامان

اسباب بازی های همیشه در صحنه پسر مامان .....niniweblog.com

 

 

بدون شرح....!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

niniweblog.com

البته ناگفته نماند این داد و بیدادها هیچ فایده ای نداره...حتی سر سوزنی...هییییییییی روزگارررر

 

لطفا برای دیدن بقیه عکسها تشریف بیارین ادامه مطلب...

 

 

 

 

 

اینم از نماز خوندن نفس مامان....تازه زیر لب یه چیزایی هم زمزمه می کنه...niniweblog.com

 

 

ببخشید اگه عکسها واضح نیست از تو فیلم کپچر کردمشون....niniweblog.com

هر کس نماز بخونه عسل خان روبروش می شینه سجده می ره ... رکوع می ره... زیر لب ذکر می گه و ادای نماز خوندن در میاره... مهر رو برمی  داره... تسبیح رو بر می داره... میره زیر چادر با خودش دالی بازی می کنه ...یه کم بگذره از سر و کول طرفم بالا می ره ...بساطی داریم ما....niniweblog.com

اینم خونه عسل خان مامانه که مهمونهاش رو به زور و کشون کشون می بره توش و کلی هم مهمون نوازی می کنه ...niniweblog.com

وقتی بابایی نماز می خونه ....

البته ما کلا به همه اعلام کردیم که نمازشون رو تو پناهگاه بخونن در غیر این صورت مسئولیت هر گونه حوادث بعدی با خودشونه....niniweblog.com

 

 

عکسهای یه کم قدیمی ترررررررررررر!!!!

محبوب ترین اسباب بازی عسل خان ... همچنان موبایل مامانی .....niniweblog.com

 

 

آخرین روزهایی که تو خونه قبلمون بودیم...عسل خان مامان از حموم اومده ترگل ورگل شده بچم....

 

عسل خان  وقتی خیلی خسته باشه میاد رو پای مامانی و این مدلی سرشو با دستهای کوچولوش می گیره و بلند بلند برای خودش لالایی می خونه تا خوابش ببره....حق دارم محکم این جیگر خانو ماچش کنم یا نه؟؟!!!!niniweblog.com

عسل خان در حال تلاش برای مستقل شدن در پوشیدن لباس... ای جونممممممممم

خسته شد بچم بس تلاش کرد...niniweblog.com

عسل خان در حال دالی بازی با مامان از پشت یه کوسن ...

niniweblog.com

عسل خان همیشه جلوتر از همه جلوی آسانسور  برای بالا و پایین رفتن ....

اینم مدل جدید سوار شدن ماشینه ....niniweblog.com

کیانوش مامان

عشق مامان داره ماکارونی  می خوره ....niniweblog.com

کیانوش مامان

 

و اینم مهسای نازم دختر عموی دوست داشتنیه عسل خان که خیلی فسقلی ما رو دوست داره و وقتی مامانی کلاس داره و عسل خان رو میبره خونه باباحاجی با خیال راحت اونو به  دختر عموی مهربونش می سپره ...چون پسر مامانی تو خونه باباحاجی فقط از دست مهسای قشنگم  شیر می خوره ....خلاصه که خیلی ممنون و مدیونشیم...niniweblog.com

 

 اینم  یه پست پر از عکسسسسسسسسسسسسسس های قدیم و جدید عسل خان ...

تا بعد...!!!niniweblog.com

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (18)

زهرا مامان صدرا
29 فروردین 92 22:13
سلام.. من از وبلاگ کودک من اومدم اینجا ماشاالله پسر آقا و نازی دارین.. همسن پسر منه متولد تیر باید باشه نه؟
می خواستم بپرسم اگه ساکن تهران هستید کیک تولد یک سالگی آقا کیانوش را کجا سفارش دادید؟ من همین مدل کیک را می خوام.. ممنونم و دوست دارم شما را به لیست دوستان پسر اضافه کنم


ممنون از لطفت دوست عزیز... بله پسرم متولد تیر ماهه البته با یک ماه عجله در تولد...و باز هم بله ساکن تهران هستیم ...کیک تولد یک سالگی پسرم رو از گلبن سعادت آباد گرفتم ، بالای میدون کاج ...و دیگه اینکه منم خوشحال می شم یه دوست تازه داشته باشم ولی آدرس وبلاگ گل پسرت رو برام نذاشتی که... هزار تا گل هم از طرف من و عسل خان برای شما دوست جدیدیمون....
خاله مهسا
29 فروردین 92 22:18
وووووووووووووووووووووووووووووووی

من پس افتادم که
ای جونم
خاله فدات بشه خوش تیپ



هزار تا بوس از طرف کیانوش ما برای خاله ماسسسسسسسسساجونش....
محبوبه مامان الینا
31 فروردین 92 8:48
علاوه بر اینکه خودت شدیدا حق داری محکم ماچش کنی با این عکسها زمینه را برای چلوندن عسل خان توسط ما هم فراهم کردی ساراجون
بووووووووووووس برای قندعسل


چطوری خاله جون؟؟؟؟.... الینای شیرین زبونمون هم کم چلوندنی نیستااااااااااااا...... بوسسسسسسسبببببب
الی مامی آراد
31 فروردین 92 11:43
اول از همه جای بابایی خالی نباشه انشالله هر چه زودتر بابا جونت رو میبینی ماشالله کیانوش جون این همه انرزی رو از کجا اوردی خاله جون قربونت برم عکسهات ماه شدند


ممنون خاله مهربون...بوسسسسسسسس
خاله نیلوفر
31 فروردین 92 22:52
قربونت برم خاله که انقدر دلت تنگه. ایشالا بابایی هر جا هست صحیح و سالم باشه و زود برگرده پیش قند عسل و مامان مهربونش.
و به قول اهالی این فضاهای مجازی نماز خوندنت تو حلقم


بوسسسسسسسسسسسس خاله جونم ولی دیگه زود زود بیا پیشمون... باشه؟!!!!!
هدا
1 اردیبهشت 92 8:27
فدای اون دل کوچولوت برم ممممممن.
خوش به حالتون که می تونین این شازده رو ببوسین من که تا عکسای خوشگلشو می بینم مانیتوره بیچاره باید احساسات منو تحمل کنه

خخخخخخخخخخخخدا چقده این پسر خوشگله.خدا حافظش باشه


خاله هدای نازنین خیلی به پسر ما لطف داری ... ممنون .. بوسسسسسسسسسسس
پارمیدا
1 اردیبهشت 92 11:25
سلام ساراجون خیلی دلم براش تنگ شده بود ماشاالله توروخدابراش اسپنددودکن عزیزم ممنون ازاینکه برامون عکس گذاشتی بازم تشکر بوس


به به خاله پارمیدای گل.... خوبی؟؟؟ پسر طلا چطوره؟؟؟...
زهرا مامان صدرا
1 اردیبهشت 92 22:47
ممنون بابت آدرس.. احتمالا آدرس را فراموش کردم بذارم..


خواهش می کنم دوستم.... ولی بازم که آدرست رو یادت رفته بزاری ....
سارای
2 اردیبهشت 92 23:51
ای جاااااااااااااااااااااااااااااان
عاااااااااااااشقشم


ممنون خاله سارای... راستی حالت چطوره؟؟؟
پارمیدا
3 اردیبهشت 92 12:24
ممنون عزیزم به لطف خدا شوهرم میگه تنهاپسری که دوسش دارم خیلی کیانوش خونوادگی عاشقشیم خدا حفظش کنه راستی میخوام اسم نفسمو بزارم محمدصالح به نظرت چجوره؟؟؟

خیلی به پسرم لطف داری عزیزم.... یک دنیا ممنون... محمد صالح هم قشنگه ...مهم اینه که خودتون بپسندین وگرنه هر کس یه سلیقه ای داره....من امیر محمد رو هم خیلی می دوسسسسسسسسسستم حتی موقع اذان خوندن تو گوش پسرم اسمش رو امیر محمد خوندن به اصرار من .
خاله نیلوفر
7 اردیبهشت 92 11:48
سلام مامان سارا
سلام وروجک خاله
چشمتون روشن که بابایی برگشته. جمعتون جمع باشه همیشه.
ببین من زود زود میام پیشت ولی تو که پست جدید نداری!
کمتر آتیش بسوزون مامانی بتونه بیاد وبلاگتو آپ کنه


چی بگم خاله نیلوفر ... خودت روزگار ما رو با این فسقل خان از نزدیک نظاره کردی دیگههههههههههههههه.... اینو با گریه نوشتما... سوزناک بخون....ههههه
مامان آراد
7 اردیبهشت 92 22:23
نازی ماشاا...چه گل پسری ...
واقعا درست گفتی چشمای کیانوش جان مثل چشمای آراده...فدای چشمای خوشگل هردوتاشون...


آره دیدی گفتم.... قربونشون برم من ....
شقایق مامان آرشا
7 اردیبهشت 92 23:13
ایشالا بابایی به زودی برگرد.وای قایم موشک بازیتم خیلی با حال بود.در کل خاله قربونت بره


ممنون خاله جون...بوسسسسسسسسسس
مامان کیارش
8 اردیبهشت 92 11:17
سلام مامان مهربون عسل خان ........همچین دوست دام محکم پسرت و ببوسم که خدا میدونه


سلام عزیزم... لطف داری ....
مامان گیسوجون
8 اردیبهشت 92 18:10
سلامممممممم دوست گلم خوبی ؟
ای جانم عزیزمه
جای بابایی خالی نباشه
الهی همیشه بخندی عزیزم
خونه جدید هم مبارکه الهی به سلامتی و دل خوش


ممنون عزیزم.... گیسوی ناز منو ببوسسسسسسسسسس محکمممممم
یاسمن
9 اردیبهشت 92 10:26
ماشالا خیلی خوشگله
دلم ضعف رفت با دیدنش
خدا برات ببخشش عزیزم


ممنون دوستم ... لطف داری ... بوسسسسسسسس
الی مامی آراد
9 اردیبهشت 92 17:19
مادر ، تک‌واژه‌ای‌ست زیبا

مادر ، عین زیبایی‌ست و البته که زیباتر از زیبایی چیزی نیست

قلب بزرگ خدا در سینه‌ی مادران می‌تپد

مادر ، دستی بر گهواره دارد و دستی در دست خدا

آن‌گاه که مادر، گهواره را تکان می‌دهد

عزیزم روزت پیشاپیش مبارک


واییییییییییی... ممنونم دوستم... تو اولین نفری هستی که بهم تبریک گفتی.... بوسسسسسسسسسس
شقایق مامان آرشا
11 اردیبهشت 92 17:14
سلام عزیزم من از طرف کوجولوهای عزیز تو این روز براتون پیغام می دارم تقدیم به تو مامان مهربون.
من یه گلم تویی برام یه ریشه
مادر بمون کنار من همیشه
کنار من بمون تا همیشه
که هیچکی مثل مادرم نمی شه



ممنون عزیزم ... خیلی قشنگ بود