فرشته آسمونی ما ، كيانوشفرشته آسمونی ما ، كيانوش، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 5 روز سن داره

دو پرنس کلبه ما

بدون عنوان

سلام قند و نباتم   بابا جون داره میره آلمان و بازم ما برای یه مدت تنها میشیم ...برای همین ما هم چمدونمون رو بستیم و داریم این چند روز رو میریم خونه مادر جون و سعی می کنیم بهمون خوش بگذره...مثل همیشه!!!  
1 مهر 1392

پسر فوتو مدل ما...

سلام گل پسرم ... چند تا از عکسهای آتلیه ات رو برات آوردم... الهی مامان فدای اون قد و بالات بشه ...خودت ببین چقدر جیگری آخه ....!!!    دلم می خواست همه عکسهای قشنگت رو تو وبلاگت بزارم پسرم ولی تعدادش خیلی زیاده ...   ...
25 شهريور 1392

بدون عنوان

  خدای مهربونمون می خواهد سهم بیشتری از دنیای قشنگش به ما بده...   این روزها ما منتظر یه فرشته آسمونی دیگه هستیم که قراره بیاد پیشمون   و قند عسل مامانی رو از تنهایی در بیاره.... ...
16 شهريور 1392

یه پسر شیرین زبون...

گل مامان راستش یه مدت میشه که می خواهم برات از شیرن زبونی هات و چیزهای تازه ای که یاد گرفتی بگم ولی همش تنبلی می کنم ... این اولین شعریه که برامون می خونی ودل مامانو می بری عیی بابا .. اییییییه ایییییییه... ایجا مممم .........ایجا ممممم   تقریبا 2 ماهی میشه که کلABC انگلیسی رو به ترتیب حفظ کردی و برامون می خونی ...  به غیر از اینکه ترتیبش رو حفظی تک به تک حروفش رو کاملا می شناسی وقتی ازت می پرسیم همه رو درست می خونی .... حتی اعداد انگلیسی رو هم تا 9 بدون اینکه من باهات تمرین کرده باشم بلدی و این برام خیلی جالبه... همچنان خیلی چیزها رو فارسی می گی و خیلی کلمات رو انگلیسی ولی وقتی می خواهی جمله بسازی و ب...
7 شهريور 1392

بدون عنوان

   گل من ، کودکم ... امروز از عمق وجود خود خدایم راصدا کردم، نمیدانم چه میخواهی... ولی امروز…برای تو، برای رفع غمهایت، برای قلب زیبایت ، برای آرزوهای فردایت، به درگاهش دعا کردم... ومیدانم خدا از آرزوهایت خبردارد،  یقین دارم دعاهایم اثر دارد .... ...
25 مرداد 1392

بدون عنوان

امروز برای ما روز سپاس گذاري از خدای مهربونه چون روزیه که عشق ما رو آفريد... می دونی مامانی امروز یه روز قشنگ 3 نفره رو گذروندیم... چون سالگرد چهاردهمین سال دیدار و هفتمین سال ازدواج منو بابایی بود .... الان یه حس قشنگ دارم ... حس خوشبختی ... به خاطر داشتن تو ... به خاطر بودن بابایی ...به خاطر سربلند شدن عشقمون بعد از گذر از همه سختی ها و امتحاناتی که سر راهش بود... امروز بابایی سورپرایزم کرد و برام همون ماشین خوشگلی رو خرید که دوست داشتم ... منم یه سورپرایز واقعی براش داشتم البته ....   حتی تو هم منو سورپرایز کردی کولوچه مامان ... ناغافل پریدی بغلم و گفتی دوشت دالم( دوستت دا...
17 مرداد 1392

عکسهای تولد 2 سالگی عسل خان...

    تولدت مبارک عزیزترین مادر   گل مامان امسال من و بابایی تصمیم گرفته بودیم که مراسم تولد شما رو خیلی خصوصی و خودمونی برگزار کنیم ...درسته که خیلی باشکوه نبود ولی مهم اینه که بهمون خوش گذشت... اما به هر حال از اونجایی که شما نوه یکی یه دونه پدر جون و مادر جون هستی در نتیجه پدر جون  مامانی رو دعوا کرد که چرا یه جشن بزرگ برای شازده پسر نگرفتیم و این شد که مادر جون خودش فردای روز تولدت برای نوه از جون عزیزترش یه جشن تولد خوشگل گرفت و همه دور هم جمع شدیم و دوباره بهمون خوش گذشت...دست گلش هم درد نکنه ....تازه کلی هم هدیه خوشگل از مادر جون و خاله مهسا و خاله مامان و مامان بزرگ مه...
14 مرداد 1392

بدون عنوان

سلام عزیز دردونه مامان... چند روز پیش که هوا خیلی خیلی گرم بود یه شب عمو امیر به بابایی زنگ زد که بیا با هم بریم پل سفید ویلای عمو جون... ولی ما اون شب نتونستیم با اونا بریم چون قرار بود باباحاجی و عمو اکبر و عمو اصغر اینا بیان خونمون ... اما قول دادیم که بعد از مهمونی بریم پیششون... وقتی رسیدیم حوالی فیروزکوه از شدت هیجان نمی دونستیم چی کار کنیم ... هوای 44 درجه یهو رسید به 20 درجه.... خیلی عالی بود واقعا... به قند عسل مامان هم کلی خوش گذشت یه عالمه با محیا و اهورا و احمد رضا بازی کردی و کلی خوش گذروندی ...2-3 روزی بودیم و با هم برگشتیم ... اینم چند تا عکس قابل پخش از این سفر کوتاه ...   کیانوش مامان تو جنگل... کیان...
13 مرداد 1392