فرشته آسمونی ما ، كيانوشفرشته آسمونی ما ، كيانوش، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 7 روز سن داره

دو پرنس کلبه ما

بدون عنوان

گل قشنگم فردا قراره بالاخره بعد از چند روز تاخیر واکسن 1 سالگیت رو بزنیم امیدوارم زیاد اذیت نشی ... دلیل تاخیرمون هم این بود که یه کم تو آریاشهر دنبال مرکز بهداشت گشتیم ولی پیدا نکردیم بنابراین تصمیم گرفتیم برگردیم بریم همون سعادت آباد تا هم واکسنت رو بزنیم و هم چون تا حالا اونجا قد و وزنت رو گرفتیم باز هم همون جا قد و وزنت گرفته بشه که بفهمیم در چه حالی ، این طوری بهتره ... مثل همیشه بازم مامانی استرس گرفته .... دلم داره از جا کنده میشه اصلا طاقت ندارم سوزن توی دست و پای کوچولوت ببینم ولی چاره چیه گلم ؟!! همش برای سلامتیه خودته ... این دفعه به جای پا واکسن رو تو دست نازنینت می زنن .... وای خدا جونم نمی دونم می تونم تو رو بدم دست باباییی و...
18 تير 1391

بدون عنوان

سلام عزیز دل مادر ... عشقم ...  نفسم ... می دونی مامان هر رو ز که می گذره بیشتر مامانی رو با کارهات غافل گیر می کنی ... چند روزه موقع دیدن برنامه مخصوصت حتما باید بری و مثل بزرگ ترها روی مبل بشینی ... چجوری؟؟؟!!!!!!!!!!!!! این جوری.............. الهی قربونت برمممممممممممممممممممممممممممم می ری تشک روی راحتی رو برمی داری و می زاری زیر پاهای کوچولوت و بعد ازش می ری بالا و میشینی ..... عسل خان شما خیلی زود باکلاس شدی هاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا دیروز همراه بابایی رفتیم پارک آب و آتش ... خیلی شلوغ بود ...هوا هم داشت تاریک می شد برای همین نشد ازت عکس بگیریم ولی خیلی دوست داشتی اونجا رو کلی هم سیب زمینی سرخ ...
17 تير 1391

بدون عنوان

  کیانوش مادر... فرشته آسمونی من ناپلوئون میگه اگر از شکست بترسی!حتما شکست می خوری بدون پیروزی این نیست که هرگز زمین نخوری، اینه که بعد از هر زمین خوردنی دست رو زانوهات بزاری و از جا بلند شی...  مجبور نیستی انسان بزرگی باشی فقط انسان باش...اینو کامو میگه... راستش مامانی انسان بودن خودش کار بزرگیه   ...
16 تير 1391

بدون عنوان

فرشته کوچولوی من... کیانوشم ... عزیز مادر می خواهم از حالا بدونی...  یه خدای مهربونی هست که همیشه کنارته و اگه صداش کنی کمکت میکنه  دوستت داره و همیشه تو رو می بینه پس کاری نکن که شرمنده مهربونیهاش بشی.   یادت باشه مامان همیشه عاشقته   ...
15 تير 1391

بدون عنوان

عزیز دلم... نور چشمم دندون هفتمت هم امروز دراومد ... مبارکت باشه قشنگم راستش یکی دو شب بود که خوب لالا نمی کردی و نصف شب همش از خواب می پریدی اما چون تازه دندونهای پنجم و ششمت دراومده بودن اصلا حدس نمی زدم بازم دندون تازه توی راه داری ... دیشب هم نزدیکهای 5 صبح بیدار شده بودی و با اون دستهای کوچولوت می زدی روی لپ مامانی ... می خواستی بیدارم کنی فدات شم ... وقتی بیدار شدم بلند گفتی دد ... دد ...خیلی خندم گرفته بود آخه جیگر مامان کی 5 صبح می ره ددر؟؟؟!!!!!!!!!!!!! ... یه کم نازت کردم ... بغلت کردم ... شیرت رو دادم ولی تو بخواب نبودی اینقدر دد دد کردی که بابایی بیچاره هم نتونست بخوابه... تا 7 صبح این ور و اون ور کردی تا بالاخره یه گوشه خواب...
14 تير 1391

عکس های تولد یک سالگی عسل خان

سلام عزیز دل مادر... بالاخره امروز فرصت کردم عکسهای تولد یک سالگیت رو بزارم ... به ما که خوش گذشت مامانی ... به تو چی؟؟؟!!!!!   برای دیدن عکسهای تولد عسل خان تشریف بیارین ادامه مطلب   بدو بدو عکس داریم از این برگه ها توی راهروی منتهی به در ورودی راه پله ها زده بودم به دیوار با چند تا بادکنک ولی یادم رفت عکس بگیرم ازشون اینم که کارت دعوتت بود متن داخل کارت: تو باغ سبز زندگی یه غنچه گل واشده خنده نشسته رو لباش شادی می باره از چشاش کیک تولد بیارین  شمعها رو زود روش بزارین  تولد کیانوشه  همون که ناز و باهوشه اگه بیایین به جشنمون خاطره میشه برامون ... یه ساعت مک کویین...
13 تير 1391

تولدت مبارک عزیزترینم

  كيانوشم ... عزيزترينم...قشنگ مادر تولدت مبارك نميدونم چجوري احساسم رو بگم ... كاش ميتونستم اون چيزي رو كه تو دلمه با كلمات بيان كنم ولي نمي تونم اما بدون هيچ چيزي رو تو دنيا با يك لحظه لبخند قشنگت عوض نمي كنم درست يك ساله كه هر روز به عشق ديدن چشمهاي قشنگ تو چشمهامو باز مي كنم ... نمي دونم تا حالا چند  بار موهاي نازت رو بو كردم و چند هزار بار دست و باي كوچولوتو بوسيدم ولي سير نمي شم ماماني... تو براي من همون معجزه خدايي حتي نمي تونم بگم چقدر عاشقتم فقط بدون كه به عشق تو نفس مي كشم ...
9 تير 1391

بدون عنوان

سلام به همه خاله های مهربون و دوستهای گلم امروز می خواهم یه عکس جالب از عسل خان بزارم یه کم دلمون وا شه... این قند عسل مامانش لالا نمی کنه نمی کنه نمی کنه ، وقتی هم  لالا می کنه اینجوریه ....... ای جونممممممممممممممم . داستان از این قراره که دیروز پسر مامان لباسشو کثیف کرده بود ، لباسشو درآوردم و رفتم تو اتاقش که یه لباس دیگه بیارم و تنش کنم که با این صحنه روبرو شدم......   من که کلی دلم قنج رفت تا پست بعدی ...
5 تير 1391

بدون عنوان

سلام عشق مامان                               مهمترین خبر تازه دراومدن دندون پنجم و شیشمه شیطونک مامانه که امروز کشف شدن .... مبارکت باشه عزیز دلم ... پس برای همین دوباره بد غذایی می کردی ؟؟؟!!! دیروز با همدیگه رفته بودیم هایپر  خرید و برای اولین بار جیگر مامان سوار چرخ خرید شد ... وای چقدر قند تو دلم آب شد وقتی گذاشتمت اون تو و تو هم خوشت اومد ...تمام مدت داشتی سعی می کردی از توی چرخ خرید دست بندازی به قفسه ها یا این و اونو بگیری .... می خواستی کیف یه خانومه رو بگیری که موفق نشدی...
2 تير 1391